شخصی با ماشین شخصی اش به مسافرت رفته بود.
موقع اذان ظهر توی یکی از جاده های بیرون شهر، روی تپه ای مشاهده کرد چوپانی مشغول خواندن نماز است و گوسفندان هم کنارش مشغول چرا.
از دیدن این صحنه لذت برد و خودش را به چوپان رساند.
از او پرسید چه چیز موجب شده تا نمازت را به موقع ادا کنی.
چوپان جواب داد: وقتی من برای گوسفندانم نی میزنم آنها گرد من جمع می شوند.
حال وقتی خدا ما را صدا می زند اگر به سمتش نرویم از گوسفند هم کمتریم.